درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عاشقشم و آدرس kasra.LoxBlog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 191
بازدید کل : 88213
تعداد مطالب : 60
تعداد نظرات : 38
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


عاشقشم
ضرر نمیکنی
سه شنبه 20 دی 1389برچسب:سر گذشت, :: 18:10 ::  نويسنده : sara       

امروز یه روز برفی بود

که به من خیلی خوش گذشت

چون وقتی می خواستم برگردم اومد دنبالم باهم برگشتیم

اولش اومد تا روی پل فلشمو که قبلا بهش داده بودم بهم بده

بعد داشت میرفت بهش گفتم نمی خوای منو برسونی؟!

خیلی تعجب کرد آخه بهم گفت جدی میگی باهم بریم

منم که سرویسم رفته بود باید با تاکسی میرفتم گفتم بریم!

الهی فداششم کلاهش خیلی باحالش کرده بود

کفش هاشم جدید بود ندیده بودم!

کلا خیلی خوش گذشت...

 



26 آذر 1389برچسب:سر گذشت, :: 20:20 ::  نويسنده : sara       

بالاخره محرم هم باهمه ی خوبی هاو بدی هاش گذشت

چه روزای خوبی بود

یعنی خدا توفیق میده سال دیگه هم

به مجلس های حسینش بریم؟

دلم تنگیده

 



18 آذر 1389برچسب:سر گذشت, :: 18:55 ::  نويسنده : sara       

سلاااااااااااااااااام

امروز رفتم مسجد

اونجا شیرینی میدادن

یکی براش گرفتم

بهش دادم گفت:اگه میخواستم خودم میگرفتم

البته منظور بدی نداشت ولی خب.........

ماه محرم رو خیلی دوست دارم

مخصوصا سینه زنی هاش رو

دوست ندارم تموم بشه!



15 آذر 1389برچسب:سر گذشت, :: 17:13 ::  نويسنده : sara       

امروز قرار بود برم خونه ی مادر بزرگم بخوابم

انگار دوست نداره من برم اونجا

آخه چرااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اولش که گفت میام خونتون میخوام برم حموم

بعدش که دید اینجا نمیتونه بره

الان نمیدونم چه بهونه ای آورده

که مامانم میگه لازم نکرده بری اونجا بخوابی

دلم براش تنگ شده

خدااااااااااااااااااااااااااااا

خیلی دوستش دارم نیاز به بوسش دارم!

خودشم میدونه

بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس

بای



13 آذر 1389برچسب:سر گذشت, :: 20:7 ::  نويسنده : sara       

دوشنبه ی هفته ی قبل رفتم خونه ی مادر بزرگم

واااااااااااای نمیدونین چقدر حال داد

مخصوصا نصفه شبش!

تا صبح تو بغلش بودم

یه ادکلن روز تولدش براش گرفته بودم  زده بود

کل خونه رو بوی عطرش برداشته بود

وقتی تو بغلش بودم همش دوست داشتم بو بکشمش!

اون شب طولانی ترین بوسمونو داشتیم

آخه هیچ کدوم دلمون نمیومد ول کنیم

البته یه دلایلی هم داشت که از نوشتنش معذورم!

کلا خیلی حال کردم

شاید ای هفته هم برم

ااااااااااااااااااااااااااااااااااای خدا یعنی میشه؟!



28 آبان 1389برچسب:سر گذشت, :: 18:44 ::  نويسنده : sara       

 

امروز با جاریم رفتم استخر

خیلی خوش گذشت

تا حالا ندیده بودمش ولی خیلی باهاش حال کردم

فقط جای عزیزم خالی بود

دلم براش تنگ شده

حیف که نمیتونم ببینمش وگرنه خدا میدونه چقدر بوسش میکردم!!!!



10 آبان 1389برچسب:سر گذشت, :: 17:23 ::  نويسنده : sara       

امروز قراره بره تهران پیش دوستش

قبلش قرار شده همدیگرو ببینیم خداکنه بشه

خیلی دلم براش تنگ میشه

آخه تا جمعه قرار نیست ببینمش!!!

وااااااااای خدایا چقدر دوستش دارم!

دوست دارم همیشه تو بغلش بخوابم و بوسش کنم



9 آبان 1389برچسب:سر گذشت, :: 17:32 ::  نويسنده : sara       

 

نمی دونم اون لحظه هایی که پیشش بودمو چطوری توصیف کنم

خیلی قشنگ بود

فکرشو بکن کنارش بخوابی

دست توی دست

لب روی لب

تن روی تن

من اون لحظات رو با تمام دنیا عوض نمیکنم

کنار هم بودیم عاشقانه همدیگرو بو می کشیدیم

تنها نگرانیمون این بود که لحظه ی خداحافظی نزدیک و نزدیک تر می شد

هیچی بجز عشق بین ما نبود

آرزومه دوباره حتی شده تو خواب اون لحظات تکرار بشه

همیشه عاشقش بودم حیف که یه مدت اون عشقمو باور نداشت

بیشتر از چشام بهش اعتماد دارم

حاضر نیستم یکی حتی یک کلمه پشت سرش بد بگه

وای خدایا یعنی میشه یه روز حتی همین نگرانی از خداحافظی هم نباشه

 پیش هم باشیم و هیچ فکرمونو مشغول نکنه 



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد