درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
عاشقشم
ضرر نمیکنی
امروز یه روز برفی بود که به من خیلی خوش گذشت چون وقتی می خواستم برگردم اومد دنبالم باهم برگشتیم اولش اومد تا روی پل فلشمو که قبلا بهش داده بودم بهم بده بعد داشت میرفت بهش گفتم نمی خوای منو برسونی؟! خیلی تعجب کرد آخه بهم گفت جدی میگی باهم بریم منم که سرویسم رفته بود باید با تاکسی میرفتم گفتم بریم! الهی فداششم کلاهش خیلی باحالش کرده بود کفش هاشم جدید بود ندیده بودم! کلا خیلی خوش گذشت...
بالاخره محرم هم باهمه ی خوبی هاو بدی هاش گذشت چه روزای خوبی بود یعنی خدا توفیق میده سال دیگه هم به مجلس های حسینش بریم؟ دلم تنگیده
سلاااااااااااااااااام امروز رفتم مسجد اونجا شیرینی میدادن یکی براش گرفتم بهش دادم گفت:اگه میخواستم خودم میگرفتم البته منظور بدی نداشت ولی خب......... ماه محرم رو خیلی دوست دارم مخصوصا سینه زنی هاش رو دوست ندارم تموم بشه! امروز قرار بود برم خونه ی مادر بزرگم بخوابم انگار دوست نداره من برم اونجا آخه چرااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اولش که گفت میام خونتون میخوام برم حموم بعدش که دید اینجا نمیتونه بره الان نمیدونم چه بهونه ای آورده که مامانم میگه لازم نکرده بری اونجا بخوابی دلم براش تنگ شده خدااااااااااااااااااااااااااااا خیلی دوستش دارم نیاز به بوسش دارم! خودشم میدونه بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس بای دوشنبه ی هفته ی قبل رفتم خونه ی مادر بزرگم واااااااااااای نمیدونین چقدر حال داد مخصوصا نصفه شبش! تا صبح تو بغلش بودم یه ادکلن روز تولدش براش گرفته بودم زده بود کل خونه رو بوی عطرش برداشته بود وقتی تو بغلش بودم همش دوست داشتم بو بکشمش! اون شب طولانی ترین بوسمونو داشتیم آخه هیچ کدوم دلمون نمیومد ول کنیم البته یه دلایلی هم داشت که از نوشتنش معذورم! کلا خیلی حال کردم شاید ای هفته هم برم ااااااااااااااااااااااااااااااااااای خدا یعنی میشه؟!
امروز با جاریم خیلی خوش گذشت تا حالا ندیده بودمش ولی خیلی باهاش حال کردم فقط جای عزیزم خالی بود دلم براش تنگ شده حیف که نمیتونم ببینمش وگرنه خدا میدونه چقدر بوسش میکردم!!!! امروز قراره بره تهران پیش دوستش قبلش قرار شده همدیگرو ببینیم خداکنه بشه خیلی دلم براش تنگ میشه آخه تا جمعه قرار نیست ببینمش!!! وااااااااای خدایا چقدر دوستش دارم! دوست دارم همیشه تو بغلش بخوابم
نمی دونم اون لحظه هایی که پیشش بودمو چطوری توصیف کنم خیلی قشنگ بود فکرشو بکن کنارش بخوابی دست توی دست لب روی لب تن روی تن من اون لحظات رو با تمام دنیا عوض نمیکنم کنار هم بودیم عاشقانه همدیگرو بو می کشیدیم تنها نگرانیمون این بود که لحظه ی خداحافظی نزدیک و نزدیک تر می شد هیچی بجز عشق آرزومه دوباره حتی شده تو خواب اون لحظات تکرار بشه همیشه عاشقش بودم حیف که یه مدت اون عشقمو باور نداشت بیشتر از چشام بهش اعتماد دارم حاضر نیستم یکی حتی یک کلمه پشت سرش بد بگه
|
|||
![]() |